نگاه کرد خدای اندر آسمان و زمین


رقم کشید ز قدرت بر آسمان و زمین

کیشدن رقم قدرتش پدید آورد


هزارگونه عجایب در آسمان و زمین

چو یافتند علو و سکون ز قدرت او


چه در سرشت و چه در جوهر آسمان و زمین

همه علو و سکون سر به سر رها کردند


به کدخدای ملک سنجر آسمان و زمین

نظام دین که همی بر سرسش کنند نثار


همه نجوم و همه گوهر آسمان و زمین

مظفر آنکه چو مهر و وفای او بینند


خلاف و کین بنهند از سر آسمان و زمین

ز نیک بختی او ملک و دین همی نازد


چو از نبوت بیغمبر آسمان و زمین

کجا ثنا کند او را خطیب بر منبر


ثنا کنند بر آن منبر آسمان و زمین

اگر بخواهد تا بر بدن بود زینت


شوند پر زر و پر اختر آسمان و زمین

ز بهر زینت ایوان بزم او شده اند


مکان اختر و کان زر آسمان و زمین

ز فر طلعت میمون و سعد طالع او


شوند حاسد یکدیگر آسمان و زمین

نیاورند صلاح و نظام عالم را


چو آفتاب چنین داور آسمان و زمین

بپرورند به عدلش همی درختان را


ز مهر چون پدر و مادر آسمان و زمین

ز بهر عشرت او باغ را بیارایند


به گونه گونه سلب زیور آسمان و زمین

اگر به صورت مرغی شود سعادت او


چو دانه گیرد در ژاغر آسمان و زمین

وگر زهمت او چرخ چنبری سازد


برون شوند بدان چنبر آسمان و زمین

ایا فریشتگان کاتب مدایح تو


ستارگان قلم و دفتر آسمان و زمین

کسی که گوید با قدر و حلم تو ز قیاس


بوند همسر و همبر بر آسمان و زمین

محال گیرد و چون ژرف بنگرد بیند


به قدر و حلم تو در همسر آسمان و زمین

چو در وفای تو تا حشر دهر محضر بست


گوا شدند بر آن محضر آسمان و زمین

به روزگار تو از خلق باز داشته اند


بلای صاعقه و صرصر آسمان و زمین

ز دولت تو به آذار و فرودین شده اند


سرشک بار و شجرپرور آسمان و زمین

نقاب کحلی و ادکن بر او فرو بندند


ز دود تیره و خاکستر آسمان و زمین

کند سیاست تو روز رزم مرد تهی


هم از روان و هم از پیکر آسمان و زمین

به گاه خشم تو گر روی عفو ننمودی


بسوختی ز تف آذر آسمان و زمین

کجا بسوزد خشم تو بدسگالان را


شوند پرشرر و اخگر آسمان و زمین

شکافته است و گسسته سرای و کاخ عدوت


بر آن صفت که گه محشر آسمان و زمین

چو سوگواران هر شب به سوگ دشمن تو


شوند در شبه گون چادر آسمان و زمین

فرشته است مگر لشکر تو روز مصاف


مدد کنندهٔ آن لشکر آسمان و زمین

به قهر خصم تو کردند کارهای عجیب


چو مهره باز و چو بازیگر آسمان و زمین

به کشوری که بود دشمنت خراب کنند


خم و ثبات در آن کشور آسمان و زمین

چه مهره بود و چه لعبت که داشتند آن روز


گرفته در دهن و در بر آسمان و زمین

همیشه لشکر کین تو نیلگون دارد


چو لون خویش و چو نیلوفر آسمان و زمین

گر آسمان و زمین برزند مخالف تو


زنند بر سر او خنجر آسمان و زمین

همیشه تا که ز نور و ظلم زنند علم


به حد باختر و خاور آسمان و زمین

همیشه تا که نمایند از فراز و نشیب


چو بحر اخضر و چون لنکر آسمان و زمین

تو باش صد ر و خداوند جاه قدر تو را


مطیع چون رهی و چاکر آسمان و زمین

بر آسمان و زمین رای و رایت تو بلند


تو را مسخر و فرمان بر آسمان و زمین